غذا دادن. قوت دادن: از آتش طعمه خواهم داد دل را چو دل خرسند شد گو خاک خور تن. خاقانی. ناگزیر است مرا طعمه موران دادن گر نه موران به سر کان شدنم نگذارند. خاقانی. آسمان هر دم کشد و آنگه دهد کشتگان را طعمه اجرام خویش. خاقانی. هجر توام که خون جگر طعمه می دهد گر تو به خوان وصلش مهمان نمیکنی. خاقانی
غذا دادن. قوت دادن: از آتش طعمه خواهم داد دل را چو دل خرسند شد گو خاک خور تن. خاقانی. ناگزیر است مرا طعمه موران دادن گر نه موران به سر کان شدنم نگذارند. خاقانی. آسمان هر دم کشد و آنگه دهد کشتگان را طعمه اجرام خویش. خاقانی. هجر توام که خون جگر طعمه می دهد گر تو به خوان وصلش مهمان نمیکنی. خاقانی
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن